ترانه اي براي ليلا

مريم سليماني
msolymany@noavar.com

صبح كه از خواب نكرده بيدار شدم قبل از اينكه توي آينه نگاه كنم ميدونستم كه چشمهام بخاطر گرية ديشب چقدر باد كرده.براي هيچ كس مهم نبود.مانتوموپوشيدم.كيف وشناسنامه وطلاهامو با دفترچة خاطراتم رو برداشتم.آروم دراتاقم روبازكردم.هنوزكسي بيدار نشده بود.از زيرپاي باباكه شيشة قرص وآب بالاي سرش بود ردشدم فهميدم كه اينبارواقعا گند زدم وحالش هيچ خوب نيست البته ميدونستم كه تا ظهر توپ هم دركنن بيداربشو نيست. اما.وقتي ديدم سينا هم جاش روآورده وپيش بابا خوابيده مطمئن شدم كه اينبار بابا كوتاه بيا نيست.مامان نمي دونم كجا خوابيده بود.ليداهم توي اتاقش بود.ازدرنيمه بازديدم.ازترسم كه بيدار شن ودوباره دعوا تكرار بشه دستشويي هم نرفتم.درخونه رو بي صدا بستم.نمي دونم پشت سرم كسي بيدار شد يا نه.
با سرعت سركوچه سوار اولين تاكسي شدم كه برام نگر داشت.خيابونها براي يك روز تعطيل خيلي خلوت نبود.چون ايام عيد نزديك بود. خيلي ازمغازه هايي كه هميشه اينموقع بسته بودن داشتن دكور مغازه رو براي هجوم مشتري ها آماده ميكردن.جلوي خونه بابك ازماشين پياده شدم.وقتي كرايه رودادم يادم افتاد دفترچة پس انداز بانك رو نياوردم.جهنم.بابك از پشت آيفون فهميد منم.در رو باز كرد.توي خونه مستاجري براي رفتن به طبقه چهارم بايد پاورچين قدم برميداشتم.همين كار باعث شدديرتر از هميشه برسم.چون تا حالا اينموقع صبح خونه بابك نرفته بودم. در آخرين پا گردپله ها بابك روجلوي درديدم.عين برج ظهرمار.تا ديد من اومدم رفت پشت در.بدون سلام واردشدم.مادر بابك طبق معمول براي كمك خونه تكوني كتي رفته بودپيش دخترش.خوشبختانه خونه نبود.
-تقصير من چيه بابا رو كه ميشناسي لج كرده
-لج كرده؟غلط كرده!
-بابك مؤدب باش هر چيه اون بابامه
-ديگه نيس ليلا يا من يا بابا همين!
-همين!
-آره خسته شدم.مگه ما دزدي كرديم نامزد شديم حالا انگشتر نامزدي ليلاي منو پرت ميكنه توي صورتم به من ميگه از خونه ام برو بيرون عوضي عوضي جد و آباداشه
-بابك
-ولم كن مردم از بس كه احترام نگر داشتم.مردم از بس خفه شدم حرف نزدم بابا ناراحتي قلبي داره بابافشار خون داره بابا معده اش خونريزي ميكنه به جهنم سياه چيكار كنم.خبر مرگم.منم آدمم.منم دل دارم.ميخوام با دختري كه منو دوست داره ازدواج كنم.عجب غلطي كردم عاشق دختر يه وكيل
شدم.اومد كنارم نشست.نقطه ضعف من همين بود.
-ليلا من دوستت دارم نمي خوام از دستت بدم.
-منم دوستت دارم بابك ولي
-ولي نداره من كه نمي تونم صد سال منتظر شم بلا تكليفم جواب همه رو بايد بدم.حالا يه غلطي كردم.ازقصدكه نبوده.چك بي محل مال من نبود.بخدا نادر اصراركردچك بدم.تو منو مي شناسي من اهل اين كارها نيستم .شانسم پرونده رفت تو شعبه اي كه بابااونجاس.گيردادكه الان يه ميليون چك بي محل ميكشي فردا چقدر؟مگه من اين كاره ام به جون ليلا مجبورشدم.من كه سابقه دارنيستم.ديدي كه فوري ام كتي پول آورد من آزاد شدم.اين پولي نبودكه من براش خراب بشم.ببين ليلا يه چيز بهت ميگم خوب گوش بده بين منو بابا يكي رو انتخاب كن
-من چيكار كنم بابا قلبش ناراحته تو ميدوني چقدر به من وابسته اس اگه خلاف نظرش كاري رو بكنم خداي نكرده زبونم لال طوري بشه جواب مامانو چي بدم؟
-هيچ طوري نميشه اصلا اين حرفها رو ولش كن


از محضر كه بيرون اومديم بوي عيد توي هوا بود ولي من ازاين بو لذت نمي بردم.جعفر آقاشوهر خاله ام كه به وكالت از طرف پدرم اومده بود تا اجازه عقد رو بده با غمي كه همه عالم معني اش رو مي دونستن خداحافظي كرد.حتي جواب دست بابك رو كه جلو آورده بود نداد.اون كه رفت ما تنهاترشديم.كتي و بابك خيلي خوشحال بودند.اما من نمي تونستم مثل اونا بي خيال باشم.مثلا امروز روزعروسي من بود خيرسرم تنها روز به ياد موندني توي زندگي هردختري.بابك يه تاكسي دربست گرفت رفتيم خونه شون.كتي با دخترخاله زري يه اتاق عقد كوچولودرست كرده بودن.سميرا بادوربين عمه فخري فيلمبردار شده بود. چند تاديگه از فاميلهاهم دعوت شده بودن.ميوه و شيريني و ناهار. اما چه فايده ازخانوادة من هيچ كس.حتي خاله ام هم قبول نكردكه بياد و اينو توهين به بابا ميدونست يه بابا بودو يه فاميل.تنها وكيل فاميل نبود اما بدون شك باتجربه ترين وكيل پايه يك فاميل بود. خيلي ها رو حرفش حرف نمي زدن.


هرچي كرديم با بابك نتونستيم يه جاي مستقل اجاره كنيم.اجاره هم مي كرديم باكدوم وسايل. باباكه به من جهيزيه نداد.ما هم كه پولي نداشتيم كه چيزي بخريم.مجبورشديم يه خونه با مادربابك اجاره كنيم كه دوتا اتاق داشته باشه يه اتاق براي اون يه اتاق براي ماكرايه روهم فعلا ازمستمري باباي بابك بديم تا بابك كار جديدي پيدا كنه.آخه از شانس گند من شركتي كه بابك براشون سفارش صادرات مي گرفت ورشكسته شد.دو روز مونده بود به سال تحويل كه اثاث كشي كرديم.خونه جديد طبقه سوم بود.يه طبقه به نفع من.روميزي مبل رودادم به بابك تا ببره خشك شويي بهانه آوردم كه اگه بادست بشورم خراب ميشه.مادر هم طبق معمول رفته بودخونه كتي.الآن نه براي اينكه كتي دست تنها نباشه براي اينكه منو بابك تنها باشيم.خودمم زودي رفتم پاي تلفن.
-بعله
-سلام
-ليلا تويي سلام چطوري؟مامان بيا ليلاس
اين كه اينقدر سرد بود ليدا بود عقده اش باز شده.من عزيزكرده بابا بودم و ليدا لجش مي گرفت.حالا ديگه خيلي خوش بحالش شده بود.يكه تازي مي كرد.اما من كه ازش دور شده بودم احساس مي كردم اونو بيشتر از سابق دوست دارم.خيلي بيشتر.
-الو ليلا جون چطوري مامان؟
-الهي فداي صدات بشم مامان خوبم شما خوبي؟بابا خوبه؟سينا خوبه؟
-همه خوبن تو چطوري؟بابك خوبه؟ازيتت نمي كنه؟مادرش چي؟كاري باهات نداره؟
-مامان اين حرفها چيه كه ميزني بابا آروم نشده؟نمي گه ليلا كجاس؟
-بابا رو نميشناسي؟اسمتم نمي ياره.گفته حق نداري اينجا تلفن بزني امروز شناسنا مه شو برده ميگه مي خوام ليلا رو از ارث محروم كنم
-عيبي نداره خودش خوب باشه به من ارث نده . جعفرآقا اومد اونجا؟
-نه تلفني باهم حرف زدن نمي دونم چي گفتن
-خاله چطوره؟تلفن نكرده؟
-چرا روزي ده دفعه بهش زنگ بزن ليلا ليلا بابا اومد خداحافظ
بغض گلو تنها چيزي بود كه داشتم.


سفره عيد چقدر غم انگيز بود.كتي هركاري كردبريم خونة اونها من قبول نكردم.بابك هم ازترس زارزارمن گفت نمي ياييم.يه شمع يه آينه كوچولو. يه دونه سيب يه بوته سيريه سكه بيست و پنج تومني سنجد وسركه وسماق نداشتيم روي كاغذ اسمشون رو نوشتم گذاشتم سر سفره.ديگه ام مغزم كار نميكردكه چي بذارم.الان خونه ما چه سفره اي پهنه؟توپ!بابا با چندتا گلدون مياد خونه.خريدلباس عيد تموم شده پولهاي عيدي رو ميذاره لاي قرآن. هزاري هاي نو نو.مامان سفره رو ميندازه توي پذيرايي روي اون ميزگرده.ظرفهاي مخصوص سفره هفت سين كه شكل قلب دارن ازتوي كمد دكوري ها درمياد.نوروزي هاي جهيزيه مامان رو بابا خودش بايد روشن كنه.قبل از سال تحويل بابا فقط قرآن مي خوند.من مي دونستم براي مادرش.سينا قبل از سال تحويل زنگ زد.بازم معرفت دادش.با بابك حرف زد.نمي دونم چي گفته كه ازاون موقع تا حالا سر حال نيست.تلويزيون روشن بود.من داشتم توي دلم گريه مي كردم.دلم براي بابا مامان سينا حتي براي ليدا يه ذره شده.يعني بابا تا كي لج مي كرد؟تا كي نمي ذاشت من برم اونجا؟تا كي نمي ذاشت مامان بياد خونه من؟
آغاز سال يك هزارو سيصدوهشتاد و يك
دوباره تلفن زنگ زد.بازم سينا بود.بابك گوشي رو داد به خودم.
-الو سينا جون تويي آبجي قربونت بشه خوبي؟
با بغض از اون طرف گوشي
-ليلا بابا...

زمستان81

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30359< 5


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي